دومین سفر به شمال (ساری- اسبوکلا) 22 و 23 دی 1391
قبل از هر چیز از عمه فاطمه و عمو محمود بابت زحمتاشون تشکر می کنیم.
حالا بریم سراغ عکسا ...
بردیا و صبحانه بین جاده ای
بردیا در حال تماشای فیلم هایی که عمو یوسف گرفته بود (موقع صبحانه)
بردیا خوابیده در حالی که ما توی ساحل وایستادیم
بردیا در حال بازی (حدود ساعت 4 صبح)
بردیا در جنگل کنار مهمانسرا
بردیا و بابایی در همان جنگل
بردیا کنار پنجره مهمانسرا
بردیا پشت پرده مهمانسرا
بردیا و عمو یوسف در دشتهای بالای مهمانسرا
بردیا در دشتهای بالای مهمانسرا
بردیا و بابایی در دشتهای بالای مهمانسرا
بردیا و بابایی و مامانی در دشتهای بالای مهمانسرا
بردیا در کنار جاده روستایی بالای مهمانسرا
بردیا و بابایی و مامانی و بره کوچیک کنار جاده
بردیا در کنار گله کوچیک گوسفندا (زیاد به اونا نزدیکش نکردیم آخه چوپانشون گفت نرشون شاخ می زنه)
بردیا و بابایی و عمو محمود
بردیا و تراکتورسواری در دشت ناز
بردیا و بابایی و مامانی سوار بر تراکتور دشت ناز
بردیا در دشت ناز
اینجا بردیا داره توتو نشون مامانش می ده
اینجا بردیا داره بابت قارچ به عمه جون می گه مرسی
بردیا و بابایی در دشت ناز
بردیا و مامانی در دشت ناز
بردیا و عمو محمود در دشت ناز
بردیا و عمه فاطمه جون و عمو محمود و عمو محمد عزیز (بردیا عاشق این خانواده به ویژه عمو محموده)
بردیا چشم انتظار عمو محمود پشت در دستشویی مهمانسرا (قبل از برگشت به تهران)